تقدیم به فرشته آسمونیمون

فینگیل ما
 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 167
بازدید کل : 5347
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



 
سونو NT

وروجکم سلام امروز صبح مامان معصوم زودتر رفت تا برای سونو وقت بگیره تا من دیرتر برم و بتونم یکم بخوابم اما دلم طاقت نیاورد زود پاشدم ساعت 9 اونجا بودم ولی ساعت 12:30 وقتمون شد نمی دونی چه لذتی داشت دیدنت همش وول می خوردی باور نمی کردم یه همچین موجود نازی همیشه همراهمه و جزئی از وجودمه . مامان معصوم داشت از مانتیور دکتر فیلم می گرفت که دو بار بابا زنگ زد و هی فیلم قطع شد شیطونکم فکر کنم با بابات تله پاتی داری و بهش همون موقع از راه دور ابراز وجود کردی . خانم دکتر گفت همه چی نرمال و طبیعیه و معده ات هم داره کار می کنه و استخوون بینی ات هم تشکیل شده ضخامت NT که مخصوص به پشت گردنه هم اندازه اش نرمال بود ولی گفت ما می تونیم 80 درصد اطمینان بدیم بقیه اش با خدا است . صدای قلبت رو هم برای بابا ضبط کردم مثل صدای پای اسبه مامانم از دکتر خیلی پرسید که جنسیتت چیه ولی اون نمی گفت چون مطمئن نبود هر چی که باشی من عاشقتم عزیزم سه ماه اول رو گذروندیم تو خیلی تو این مدت خوب بودی اصلا اذیتم نکردی حالا وارد سه ماهه دوم شدیم .

این عکس تمام قدت قربون اون شکم گنده ات و دست و پای کوچمولوت برم من .

اینم نیم رخت دماغ دراز مامان.

 

 


15 / 11 / 1390برچسب:, توسط آیدا



تولد مامان

عشق من تولد من و بابا تو ماه بهمنه با تفاوت 6 روز . امسال تولد نگرفتیم ولی آخر شب خواهرها و مامانِ بابا اومدن پیشمون مامان و بابای منم شب قبلش اومدن بابا کیک و گل برام خرید و منم 26 سال رو تموم کردم . راستی این هفته رفتم دکتر با گوشیش دنبال صدای قلب تو می گشت یه چند دقیقه ای طول کشید تا پیدات کنه تو همون چند دقیقه از استرس اینکه یه وقت اتفاقی برات افتاده باشه سر درد بدی گرفتم که تا شب ادامه داشت حالا می فهمم مامانم چقدر برام زحمت کشیده تا بزرگم کنه یه لحظه فکر اینکه تو دیگه نیستی داشت دیوونه ام میکرد که خانم دکتر گفت این وروجک تو ما رو دنبال خودش می کشونه و ما بدو و این بدو که یه هو صدای قلب نازت رو شنیدم خیلی لذت بخش بود دکتر برام سونو نوشت تا چند روز دیگه می یام خودت رو می بینم عزیزم تا اون روز لحظه شماری می کنم .

 


10 / 11 / 1390برچسب:, توسط آیدا



تولد بابا

امروز تولد بابا است پریروز یه برف خیلی قشنگ اومد . صبح که داشتم می اومدم سرکار خیلی مواظب بودم که یه وقت زمین نخورم آخه زمین ها همه یخ زده بودند . برای بابا دو تا پلیور خریدم ایشا الله سال دیگه سه تایی با هم جشن می گیریم بابا 28 سالش تموم شد کم کم داره بزرگ می شه مثل تو که داری تند تند بزرگ می شی .


4 / 11 / 1390برچسب:, توسط آیدا