تقدیم به فرشته آسمونیمون

فینگیل ما
 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 103
بازدید کل : 5181
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



 
روز مادر و مظلوم نمایی اهورا خان

امسال اولین باره که تو روز زن علاوه بر زن بودن مادر هم هستم ولی پسملی جونم بدجوری مامانو ترسوندی . امروز سرکار خیلی خیلی مشغول بودم وقتی اومدم خونه تازه فهمیدم که جیگر مامان از صبح اصلا تکون نخورده یا اگر هم خورده من متوجه نشدم یه بستنی خوردم و سریع به پهلو دراز کشیدم هر چقدر هم صبر کردم از تکون شما خبری نبود که نبود . آخه دکتر گفته بود اگه حس کردم که حرکاتت کم شده یه چیز شیرین بخورم و به پهلو دراز بکشم تو نیم ساعت الا یک ساعت باید تکوناتو حس کنم . یک ساعت تمام داشتم گریه می کردم و بهت التماس می کردم که تکون بخوری ولی انگار نه انگار آخر سر از بس گریه کردم خوابم برد اما وقتی بیدار شدم آخر شب بدجور تلافی کردی و انقدر محکم تکون می خوردی که یهو می ترسیدم حتی نصفه شب هم از ضرباتت از خواب می پریدم .

وروجک مامان بدجور ترسوندیم حالمو تو روز مادر اساسی گرفتی فقط ببینمت من می دونم با تو .


23 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



سونوگرافی هفته 27

 

سلام 911 گرمی مامان .امروز رفتم سونوگرافی بابا و مامان معصوم هم بودن خیلی بزرگ تر شده بودی کلی کیف کردم . قربون صورت گردت برم من که دو تا دستات دو طرف سرت بود و با چشمای بسته و کشیده خواب بودی عشق من پس کی میای تو بغلم من می گم شکل بابایی ولی خانواده بابا که عکس سونوگرافیتو دیدن می گن شبیه منی هر شکلی که باشی من عاشقتم . مامان طاهره تا عکستو می بینه کلی قربون صدقه ات می ره بابا محمود هم می گه شبیه بچه گربه ای یعنی عین پیشی ملوسی البته دایی امیر می گه آدم  از این عکسه می ترسه . راستی وضعیتت هم بریچ بود یعنی سرت بالا است و پاهات پایینه کاش تا دو ماه دیگه بچرخی تا بتونم از راه طبیعی که حقته به دنیا بیارمت البته یکم می ترسم .

این صورتته ورجونکم .

 اینم ستون فقراتت.

 


18 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



آخ جون شش ماه تمام شد

گل پسرم وارد ماه هفت شدیم این هفته رفتیم با مامانی برات تخت و کمدت رو سفارش دادیم قراره دیگه از اول تیر شروع کنم به چیندن وسایلات راستی سرویس کالسکه و کریر و روروئک و ساک رو هم گرفتیم مشکی و طوسیه ولی عکسشو ندارم سر فرصت عکس می گیرم و می زارم تو وبلاگت .

شیطونکم دیگه خیلی تکون هات محسوس شده وقتی ضربه می زنی از رو شکمم هم معلومه ولی بابایی هنوز موفق نشده ببینه هر موقع که حواسمون رو بهت جمع می کنیم تو دیگه تکون نمی خوری شیطون بلا .

ویزیت دکتر هم رفتم گفت 5/6 کیلو اضافه وزن نرماله کاش تو این سه ماه باقیمونده هم زیادی تپل نشم و همینجوری پیش برم آزمایش دیابت بارداری هم دادم یکم سخت بود آخه یه بار ناشتا ازمایش خون دادم بعد بهم 50 گرم گلوگز دادن خوردم و باید یک ساعت  همونجا می شستم و تکون نمی خوردم تا قند نسوزونم و بعد از یک ساعت دوباره خون دادم ولی خدا رو شکر نرمال بود این دفعه دیگه دکتر تا گوشی رو گذاشت صدای قلبت رو پیدا کرد و اذیتمون نکردی خیلی به دکتر اصرار کردم برام سونو بنویسه آخه 10 هفته است که ندیدمت ولی می گفت تا هفته 36 سونو لازم نیست و آخرش راضیش کردم و برام نوشت بی صبرانه منتظرم بیام ببینمت عشقم .


8 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا