تقدیم به فرشته آسمونیمون

فینگیل ما
 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 163
بازدید کل : 5343
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



 
باورم نمی شه 30 هفته است که باهمیم

عشقم امروز وارد ماه هشتم می شیم می گن این ماه ، ماه زیبایی جنین هست سعی کن تو این ماه خوشگل خوشگل بشی . الان وزنت تقریبا یک کیلو و چهارصد هست و دیگه می تونی چشماتو باز و بسته کنی .عزیز دلم سه چهارم بارداری رو گذروندم و فقط مونده 10 هفته واقعا هیجان زده ام تو این چند ماه آرزوم این بود عدد هفته ام به 30 برسه . دیگه با بابا برات روز شمار گذاشتیم 69 روز دیگه میای پیشمون شاید هم 10 یا 15 روز زودتر .


8 / 3 / 1391برچسب:, توسط آیدا



روز مادر و مظلوم نمایی اهورا خان

امسال اولین باره که تو روز زن علاوه بر زن بودن مادر هم هستم ولی پسملی جونم بدجوری مامانو ترسوندی . امروز سرکار خیلی خیلی مشغول بودم وقتی اومدم خونه تازه فهمیدم که جیگر مامان از صبح اصلا تکون نخورده یا اگر هم خورده من متوجه نشدم یه بستنی خوردم و سریع به پهلو دراز کشیدم هر چقدر هم صبر کردم از تکون شما خبری نبود که نبود . آخه دکتر گفته بود اگه حس کردم که حرکاتت کم شده یه چیز شیرین بخورم و به پهلو دراز بکشم تو نیم ساعت الا یک ساعت باید تکوناتو حس کنم . یک ساعت تمام داشتم گریه می کردم و بهت التماس می کردم که تکون بخوری ولی انگار نه انگار آخر سر از بس گریه کردم خوابم برد اما وقتی بیدار شدم آخر شب بدجور تلافی کردی و انقدر محکم تکون می خوردی که یهو می ترسیدم حتی نصفه شب هم از ضرباتت از خواب می پریدم .

وروجک مامان بدجور ترسوندیم حالمو تو روز مادر اساسی گرفتی فقط ببینمت من می دونم با تو .


23 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



سونوگرافی هفته 27

 

سلام 911 گرمی مامان .امروز رفتم سونوگرافی بابا و مامان معصوم هم بودن خیلی بزرگ تر شده بودی کلی کیف کردم . قربون صورت گردت برم من که دو تا دستات دو طرف سرت بود و با چشمای بسته و کشیده خواب بودی عشق من پس کی میای تو بغلم من می گم شکل بابایی ولی خانواده بابا که عکس سونوگرافیتو دیدن می گن شبیه منی هر شکلی که باشی من عاشقتم . مامان طاهره تا عکستو می بینه کلی قربون صدقه ات می ره بابا محمود هم می گه شبیه بچه گربه ای یعنی عین پیشی ملوسی البته دایی امیر می گه آدم  از این عکسه می ترسه . راستی وضعیتت هم بریچ بود یعنی سرت بالا است و پاهات پایینه کاش تا دو ماه دیگه بچرخی تا بتونم از راه طبیعی که حقته به دنیا بیارمت البته یکم می ترسم .

این صورتته ورجونکم .

 اینم ستون فقراتت.

 


18 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



آخ جون شش ماه تمام شد

گل پسرم وارد ماه هفت شدیم این هفته رفتیم با مامانی برات تخت و کمدت رو سفارش دادیم قراره دیگه از اول تیر شروع کنم به چیندن وسایلات راستی سرویس کالسکه و کریر و روروئک و ساک رو هم گرفتیم مشکی و طوسیه ولی عکسشو ندارم سر فرصت عکس می گیرم و می زارم تو وبلاگت .

شیطونکم دیگه خیلی تکون هات محسوس شده وقتی ضربه می زنی از رو شکمم هم معلومه ولی بابایی هنوز موفق نشده ببینه هر موقع که حواسمون رو بهت جمع می کنیم تو دیگه تکون نمی خوری شیطون بلا .

ویزیت دکتر هم رفتم گفت 5/6 کیلو اضافه وزن نرماله کاش تو این سه ماه باقیمونده هم زیادی تپل نشم و همینجوری پیش برم آزمایش دیابت بارداری هم دادم یکم سخت بود آخه یه بار ناشتا ازمایش خون دادم بعد بهم 50 گرم گلوگز دادن خوردم و باید یک ساعت  همونجا می شستم و تکون نمی خوردم تا قند نسوزونم و بعد از یک ساعت دوباره خون دادم ولی خدا رو شکر نرمال بود این دفعه دیگه دکتر تا گوشی رو گذاشت صدای قلبت رو پیدا کرد و اذیتمون نکردی خیلی به دکتر اصرار کردم برام سونو بنویسه آخه 10 هفته است که ندیدمت ولی می گفت تا هفته 36 سونو لازم نیست و آخرش راضیش کردم و برام نوشت بی صبرانه منتظرم بیام ببینمت عشقم .


8 / 2 / 1391برچسب:, توسط آیدا



اهورا صاحب سیسمونی می شود

عشقم خیلی شیطون شدی دیگه قشنگ تکوناتو حس می کنم مخصوصا وقتی می رم خونه و حالت ریلکس و آروم دارم قربونت برم تو روز وقتی تو شرکتم کلی برام دلبری میکنی  ولی انقدر سر و صدا و کار هست که نمی تونم باهات ارتباط برقرار کنم اما تو دلم باهات حرف می زنم تو که صدای منو می شنوی؟؟یه موقعی می گم عجب مامان بدی هستم اصلا استراحت درست حسابی ندارم اما خیالم راحته که جای تو خوبه خوبه .راستی رفتم دکتر می خواست صدای قلبتو بشنوه ولی دوباره نمی تونست تو رو گیر بندازه می گفت وقتی به دنیا آوردمش پوست کله اشو می کنم از بس که شیطونه .مامانی از مکه اومد کلی برات لباس و وسیله خریده عکس چند تاشو برات می زارم آخه خیلی زیادن بعدا که اتاقتو چیدم عکس همه رو یه جا می زارم .

 


28 / 1 / 1391برچسب:, توسط آیدا



جوجو خوبی؟؟؟

جوجوی من اون تو چه خبره جات خوبه عزیزم؟ تو مسافرت پسر خیلی خوبی بودی یعنی همیشه خوبی فقط نمی دونی مامان تو عکس ها چه شکلی افتاده ، وروجک آخه تو با قیافه من چی کار کردی  !! البته تا الان همش سه کیلو وزن اضافه کردم ولی انگار یک کیلوش رفته تو دماغم . وقتی از مسافرت برگشتیم مامان معصوم و خاله اکرم رفتند مکه مامانی قول داده از اونجا برای نوه ی گلش کلی چیزای خوشگل بیاره اینم شرح حالت در 22هفتگی :

اكنون كودك درون شما مثل يك نوزاد ولي كمي كوچكتر است. او 27.7 سانتي متر طول و حدود 450 گرم وزن دارد. پوست او تا زماني كه به اندازه كافي وزن اضافه كند چروكيده به نظر مي آيد؛ و موهاي نرمي بنام لانوگو كه سر و بدن او را پوشانده ، قابل ديدن است. لبهاي او مشخص تر شده و دندانهاي او به شكل ريشه هايي در درون لثه اش ظاهر شده اند. هرچند چشمهايش رشد كرده اند اما عنبيه (بخش رنگي چشم) هنوز رنگدانه ندارد و رنگي نشده است. ابروها و پلكهاي چشمان او در محل خود قرار گرفته اند و لوزالمعده او (كه براي توليد هورمونها بخصوص انسولين ضروري مي باشد) به سرعت در حال رشد است.

مرد کوچولوی من دیگه 5 ماهت هم کامل شد کوچولو قدم تو 6 ماه گذاشتی گلم .


12 / 1 / 1391برچسب:, توسط آیدا



سال نو مبارک فینگیل من

لحظه سال تحویل08:44:27 صبح بود من و بابا بیدار بودیم ولی از بس خوابالوییم از جامون پا نشدیم و همونجوری نیمه خواب و نیمه بیدار بهم تبریک گفتیم . قرار بود صبح بریم مسافرت با خاله زینب اینا و مسعود و امیر عباس اما تا راه بیافتیم ساعت 8 شب شد این دومین مسافرتت هست که داری تو دل مامان می ری . صبح هم به این ترتیب رفتیم عید دیدنی :بالا خونه پدر و مادر بابا ، مامان بزرگ بابا ،مامان بزرگ من ،پسرخاله ی بابا و مامان و بابای من بعدش هم خونه خاله اکرم .پس چرا تکون نمی خوری تنبل خان من می خوام هر چه زودتر حست کنم هر چند انقدر شکم مامان رو قلمبه کردی که دیگه  وقتی همه منو می بینن می فهمن یه تو دلی ناز دارم .


2 / 1 / 1391برچسب:, توسط آیدا



اهورای من

ببخشید عشقم که دیر به دیر می یام برات می نویسم نمی دونی بابا چقدر برات برنامه داره فعلا فقط بابا و دایی امیرت هستن که به اسم صدات می کنن خیلی ها هنوز با اسمت کنار نیومدن ولی من می دونم وقتی که بیایی از همشون دلبری می کنی و عاشق خودت و اسمت می شن ،بابا که بهت می گه آقا اهورا بدون پیشوند آقا هم صدات نمی کنه و منم بهت می گم مرد کوچولوی من .

امسال عید با همه سال های دیگه برام فرق می کنه چون سر سفره هفت سین سه نفر هستیم تازه به ماهی های تنگ هم گفتم که حق ندارن زود بمیرن و باید زنده بمونن تا تو بیایی . مرد کوچولوی من الان دیگه 20 هفتت تموم شده باورم نمی شه که نیمی از دوران بارداری رو با هم گذروندیم  بی صبرانه منتظر اومدنت هستم نازنینم .


29 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا



هورااااااا صاحب یه گل پسر شدیم

خوبی عزیز دلم ؟ نمی دونم از کجا برات بگم اول اینکه خیلی شیطون شدی دیشب نزاشتی تا صبح بخوابم بابای بیچاره هم خوابش نبرد بد جوری کمرم گرفته بود همش خیالات برم داشته بود که نکنه برات اتفاق بدی افتاده باشه و فردا صبح که می رم سونو دیگه تو رو نداشته باشم واسه خودم خل شده بودم .صبح زود خاله زینب رفت برام سونو وقت گرفت تا اینکه بابایی زنگ زد و گفت نوبتم نفره سومه خیلی ذوق کردم آخه همیشه کم کم 4 ساعت تو سونوگرافی معطل می شدم سریع به مامان معصوم زنگ زدم تا اونم از خونه راه بیافته منم راه افتادم تا رسیدم به مرکز سونوگرافی بابا هم رسید بعد مامان معصوم هم اومد وای نمی دونی چه کیفی داشت همه پیشم بودن رفتیم تو اتاق و دکتر شروع کرد به سونو کردن بابا هم داشت از مانیتور فیلم می گرفت ولی این دفعه عین سری قبل قشنگ مشخص نبودی صدای قلبت که پخش شد بابا از ته دل می خندید خانم دکتر وسط اندازه گیری هاش یک دفعه گفت جنسیتش هم گل پسره همه ذوق زده شده بودیم من ازش دوباره پرسیدم مطمئنید گفت به پهلو بخواب و باز با دقت نگاه کرد و گفت بله پسره خیلی خوشحال شدم اول برای سلامتید و دوم برای اینکه همون شدی که مامان معصوم می خواست برای من و بابا واقعا فرق نمی کرد ولی خوب دوست داشتیم نی نی ارشدمون پسر باشه . دیگه خانم دکتر گفت مثانه ، کلیه ، حفره های قلب ، استخوان های بلند فوقاق و تحتانی ، معده تشکیل شده فقط گفت ستون فقرات و لب و دهانت کامل نشده که اونم به خاطر سنت هست و تو هفته های بالاتر کامل می شه خدا رو شکر همه چی نرمال و طبیعی بود . نمی دونم چه جوری شاکر خدای مهربون باشم . قربون اهورا جونم برم من .


13 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا



عشق مامان سلام

امروز رفتم دکتر تا صدای قلبتو شنید گفت این وروجک خیلی تخسه ، بعد وزنم رو گرفت تو این چهار ماه 2 کیلو اضافه کردم به نظر دکتر متناسب و خوبه چون سه ماهه اول اصلا اضافه وزن نداشتم و فقط تو ماه چهارم 2 کیلو اضافه کردم . قربونت برم یکم دلم آروم گرفت که حالت خوبه خوبه ، راستی مامانی اون تو چه خبره چی کار می کنی جات راحته ؟ نی نی جونم منو ببخش که صبح زود بیدارت می کنم می یارمت سر کار و تا بعد از ظهر هم مجبورم بشینم پشت میز و به تو فشار بیاد شبم که می رم خونه مجبورم به کارهای خونه و بابا مجید برسم ولی خوب بهتر از اینه که یه مامان تنبل داشته باشی اینجوری تو هم از اون اول کاری می شی هر چند فکر کنم به اندازه کافی شیطون هستی .دکتر برام سونو و آزمایش نوشت تا دو روزه دیگه می فهمم شیطونکم جنسیتش چیه .


9 / 12 / 1390برچسب:, توسط آیدا